معنی زباله و آشغال

حل جدول

زباله و آشغال

خاکروبه


آشغال

خرده ریز و باقی مانده هرچیز دیگر.

آت

فرهنگ معین

زباله

آب کم، چیز اندک، در فارسی آشغال، خاکروبه. [خوانش: (زُ لِ) [ع. زباله] (اِ.)]


آشغال

هر چیز دور ریختنی، (کن.) آدم بی ارزش و پست. [خوانش: (اِ.) = آشخال: ]

واژه پیشنهادی

سطل زباله

آشغال دانی، سطل آشغال، زباله دان


آشغال دانی

سطل آشغال، زباله دان، سطل زباله

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

زباله

آشغال

کلمات بیگانه به فارسی

زباله

آشغال

لغت نامه دهخدا

آشغال

آشغال. (اِ) فضول چیزی:آشغال سبزی. آشغال کلّه. || سقط. نابکار. افکندنی. آخال. آشخال. خاش و خش. خش و خاش. خاشک. خاشاک. خاش و خماش. خماشه. خماش. آقال. داس و دلوس. حثاله. خس. || دَم ِ جارو. خاکروبه. قمامه.


زباله

زباله. [زُ ل َ] (اِخ) (یوم الَ...) از ایام عرب است. (از معجم البلدان).

مترادف و متضاد زبان فارسی

زباله

آشغال، خاشاک، خاکروبه


آشغال

آخال، خاشاک، خاکروبه، زباله، سقط، کثافت، مزبله، بدردنخور، بنجل، فاسد، منحرف

فرهنگ فارسی هوشیار

زباله

خار و خاشاک و خاکروبه

فرهنگ عمید

زباله

خار‌و‌خاشاک و خاک‌روبه، چیزهای دورریختنی،

معادل ابجد

زباله و آشغال

1383

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری